یادی از گذشته و یک معرفی

ساخت وبلاگ
 

بخشی از فیلمنامه ی "مدرسه ایده آل" نوشته ی "پیمان رنجبر" 

 

یک

- حیاط مدرسه پسرانه

- ازگوشه های مختلف بچه ها می دوند و به سرعت یک صف را تشکیل می دهند. از بلندگو صدای شمارش می آید و بچه ها نرمش می کنند.

کسری: یعنی قرار نیست هیچوقت بریم مرحله بعدی؟ اگه هر روز یه تمرین از یه ورزش رزمی رو انجام داده بودیم الان کمربند مشکی داشتیم.

بردیا: همه جای دنیا همینه.

سورنا: مگه تو همه جای دنیا رو دیدی؟

بردیا: لازم نیست برای دونستنش همه جا رو دیده باشی.

سورنا: اگه همه جای دنیا یه اشتباه رو تکرار کنن ، اون کار بازم اشتباهه.

بردیا: آره. همه نمی فهمن. تو می فهمی.

سورنا: این همون حرفیه که برده دارها به اسپارتاکوس می زدن.

بلندگو: البته اسپارتاکوس یه قهرمان شکست خورده س.

سورنا: چقدر حرفاتون شبیه همه...

بردیا: تو فکر می کنی هر حرفی اونا می زنن غلطه.

سورنا: تو ام فکر نکرده هرچی که اونا می گن می پذیری.

بردیا: یعنی می خوای بگی اسپارتاکوس شکست نخورده؟

سورنا: همین که الان داریم ازش حرف می زنیم، یعنی شکست نخورده.

بلندگو: کسری مصلح بیا دفتر.

کسری: می تونم دلیلشو بپرسم؟

بلندگو: آره می تونی.

کسری: چرا من باید بیام دفتر؟

بلندگو: دیدی تونستی. حالا بیا دفتر.

بردیا: به نظرت غیر منطقی نیست که...

سورنا: مگه همه جای دنیا همینطوری نیست؟

بلندگو: دانش آموزان عزیز، توجه داشته باشید که فردا ، بیستم اسفندماه، بازرس نظارت بر ....... از طرف سازمان .......ِ آموزش و پرورش کل کشور، مهمان ما هستند.لذا خواهشمند است از پوشیدن هر لباسی جز یونیفورم خودداری نمایید. و همچنین هرگونه تخلف از قوانین مدرسه در این روز، مجازاتی سنگین در پی خواهد داشت. با رعایت نظم به کلاس هاتون برید.

 

دو

حیاط مدرسه

کسری و سورنا در حال صحبت.

سورنا: چی شد؟

کسری: اولش همه جا تاریک بود. صدای باد توی پنجره ها می پیچید. کم کم که چشمم به تاریکی عادت کرد ، دیدم کنار یه اسکلت وایسادم.

سورنا: اسکلت آدمیزاد؟

کسری: آره

سورنا: توی دفتر ناظم؟

کسری: نه نه. همون لحظه متوجه شدم اشتباهی رفتم تو ازمایشگاه.

بردیا وارد می شود

بردیا: کسری چی شد؟

کسری: درو باز کردم رفتم تو، اولش همه جا تاریک بود. صدای باد توی پنجره ها می پیچید. کم کم که...

سورنا: مثل آدم می گی چی شد یا نه؟

کسری: هیچی. رفتم اتاق رو به رویی که دفتر ناظم بود. داخل اتاق هیچکس نبود. حدود یک ساعت و نیم وایسادم تا اینکه نظافتچی اومد گفت برو بیرون پسر جون می خوام طی بکشم.

بردیا: عجیبه.

سورنا: اونقدرا ام عجیب نیست. درگیر برنامه ریزی برای چگونگی استقبال از جناب بازرسن. لابد رفته برف شادی بخره.

بردیا: راستش من برای فردا یه فکری دارم.

سورنا: کاغذ کشی ؟

کسری: بذار ببینیم چی می گه.

بردیا: اینجا نه. زنگ آخر بیاید حیاط پشتی.

سه

 

پریسا

خب به نظر من بردیا باید پیشنهادی در راستای همکاری با مدرسه و آبرو داری بده. اینکه بخواد یهو نقشه منفی بکشه منطقی نیست.

 

محمد

خوب آخه دیگه خیلی ضایع است اینطوری شبیه فیلمای تلویزیونی میشه که...

 

پریسا

پس یه پیشنهاد منطقی بده. مثلا اینکه ما بریم با بازرس حرف بزنیم و بهش بگیم از مدرسه راضی نیستیم و ازش قول بگیریم که به ناظم نگه...


برچسب‌ها: فیلمنامه, مدرسه ایده آل, پیمان رنجبر, علیرضا رنجبر دارنگ فیلم Darang Film...
ما را در سایت دارنگ فیلم Darang Film دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdarangfilmc بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 7 شهريور 1400 ساعت: 22:03