بخشی از فیلمنامه "رولت روسی" نوشته ی پیمان (علیرضا) رنجبر

ساخت وبلاگ

 

بخشی از فیلمنامه "رولت روسی" نوشته ی پیمان (علیرضا) رنجبر

 

داخلی - اتاقی از خانه - روز

احمد و راحله که باردار است در ته اتاق نشسته اند؛ راحله با پنبه ای که در دست دارد روی زخم های صورت احمد میمالد.

رامین و الی در سمت دیگری از اتاق هستند و الی همین کار را با رامین انجام میدهد.

اتاق تمام وسایلش بهم ریخته است، گویا درگیری شدیدی رخ داده است.

رامین خنده ای تلخ میکند.

راحله: تو کثافت داشتیم زندگی میکردیم خبر نداشتیم.

احمد: بس کن راحله وقتش نیست.

الی بلند میشود و عصبانی به سمت احمد میرود.

الی: اون وقت الان وقتشه که ما بدونیم؟

شوهرا و برادرامون تا خرتناق تو لجن رفتن.

احمد و رامین هردو سکوت می کنند.

ناگهان احمد عصبانی بلند می شود.

احمد(روبه رامین): خب تو چرا بهشون نمیگی اون... بی همه کس کجاست؟

رامین از شنیدن این حرف عصبانی میشود و به سمت احمد می رود.

احمد(میخواهد چیزی بگوید حرفش را قورت میدهد): دِ آخه نفهم من اگر میدونستم میذاشتم به این بد بختی بیوفتیم.

احمد به سمت رامین میرود.

احمد: غلط میکنی پس واسه کسی که نمیشناسیش کار میکنی

رامین یقه احمد را میگیرد

رامین: تو چکاره بودی؟

احمد یقه رامین را میگیرد

ااحمد: من خر به تو گاو اعتماد کردم

راحله به زحمت خودش را به انها میرساند.

راحله : بس کنید ،بسه ...بسه (جیغ میکشد و به زمین می افتد)

الی زیر بغل راحله را میگیرد و اورا مینشاند.

الی : یک دست که از اونا کتک خوردین حالاهم میخواین همو بزنین

راحله: فکر کنم وقتشه ، دیگه داره دنیا میاد

احمد و رامین یقه هم را ول کرده و بالای سر راحله می ایستند.

احمد: دکتر چه روزی رو گفته

راحله: فردا

احمد: رامین خان یه کاری بکن دلت برای خواهرت بسوزه ،زنت...

رامین (فریاد میکشد): حیوونا درو باز کنین، ما اینجا زن حامله داریم.

الی به کنار رامین میرود.

الی: تو نمیدونی بالا سریت کجاست؟

رامین: نه ، اصلا تا حالا ندیدمش.

صدای مردی خارج از قاب: 2دقیقه دیگه با اسلحه میام فکراتونو بکنین بگین اقاتون کجاست وگرنه خودتون با دستای خودتون میمیرین.

سکوت حکم فرماست.

ناگهان رامین فریاد میکشد.

رامین: اه...هیچ غلطی نمیتونن بکنن...(بلند)هیچ غلطی نمیتونید بکنید، جربزشو ندارین ...

احمد: سرش را به دیوار میکوبد و نگران است.

داخلی - ادامه

در باز می شود مردی با اسلحه وارد میشود همه به او نگاه میکنند مرد اسلحه را نکاه میکند یک خشاب از جیبش درمی اورد و ان را در اسلحه می گذارد.

مرد: همه بشینین دور میز.

همه ترسیده اند به دور میز مینشینند، 4 نفر گرد هم نشسته اند.

مرد: فکراتونو کردین؟

رامین : ما نمیدونیم کجاست.

مرد: باشه.

اسلحه را روی میز می گذارد و یک اسلحه هم در دست دارد.

احمد: آخه با اینا دیگه چکار دارین.

مرد: ما با هیچکدومتون کاری نداریم ،بالا سریتو میخوایم.

رامین: ما نمیدونیم.

مرد اسلحه را روی میز میچرخاند. اسلحه بعد از لحظه ای متوقف میشود و لول ان به طرف رامین است.

رامین اسلحه را برمیدارد و روی شقیقه اش میگیرد.

مرد: حرفی نداری؟

رامین دستش میلرزد اما نمیخواهد بروی خودش بی اورد ،همه نفس ها در سینه حبس است و رامین را نگاه میکنند و رامین الی را

رامین ماشه را میکشد، تیر شلیک نمیشود.

نفس ها ازاد میشود.

مرد دوباره اسلحه را میچرخاند،لول به طرف راحله است.راحله جیغ میکشد،گریه اش میگیرد.

احمد اسلحه را برمیدارد و به طرف مرد میگیرد، مرد زودتر اسلحه را به طرف او گرفته است.

مرد تو از 7تا یک شانس داری من از 7تا هفتا...

دارنگ فیلم Darang Film...
ما را در سایت دارنگ فیلم Darang Film دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fdarangfilmc بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 0:57